امتحانا بد بدترش استادا

سلام دوستای عزیزم 

سلام روناز 

سلام ناناز

خوبین خوشین؟؟؟؟؟

چه خبرا همه امتحاناشون تمومیده؟؟؟؟؟

من که یه امتحانم مونده اونم بدم خلاصم دیگه

اولین امتحانم مدنی بود یادمه هر چی گفته بود خیلی خوب 

جواب داده بودم چن روز پیش رفتم  دیدم یه نمره ی مزخرفی

داده بهم کم مونده بود گریه کنممن فک میکردم 18 میشم شده 

بودم 11 عصابام خراب شد اعتراض دادم بعد از بچه ها هم پرسیدم

زرنگ کلاس شده بود 14 فهمیدم از بی شرفیه استاد بوده نمره ها

بد بودن خلاصه یکی از همکلاسی هام داشت تعریف میکرد:تو جلسه 

امتحان به 2 نفر 2 سوالو گفته بود اونا هم همونا رو نوشته بودن بعدا

ورقه هاشونو داده بودن ولی از این دوستمون بیشتر شده بودن رفته

پیش استاد به استاد گفته ورقمو دوباره جلو چشمام اصلاح کن استادم

در آورده ورقه رو هر جا که نمره داده بوده گفته خودم نمره دادم تو اشتباه 

نوشتی بعد دوستمون هم گفته من به 2 نفر تقلب دادم چطور شده اونا از من 

بیشتر شدن استاد گفته اسماشونو بگو ببینم، بعد دوستمون هم اسمشونو 

داده استاد اول دست و پاشو گم میکنه بعد میگه مادرشون فوت کرده بود 

واس همین بهشون نمره دادم دوستمون هم گفته ینی مادر هر دوشون همزمان

فوت کردن؟؟؟؟؟؟؟بعد هم که اساتید میان اتاق دیگه دوستمون نمیتونه جلو اونا 

با استاد بحث کنه همه از دست استاد ناراحتن کلی هم فحشش دادم تا دلتون 

بخواد البت پیش خودش نه ها کصافطه همه ازش میترسن...خلاصه دیگه

سعی میکنم با این استاد درس برندارم چون این درسم هم 3 واحدی بود 

کلی معدلم اومده پایین 

امروز صبح ساعت 9:30  امتحان داشتم به دوستم گفته بودم ساعت

6 بیدارم کنه تا بدرسم دوستم هم دستش درد نکنه بیدارم کرد تا 7:30 

درس خوندم جزوه رو تموم کردم با خودم گفتم تا ساعت 8 بخوابم بعد بیدار میشم 

آماده میشم برا رفتن یه دفعه چشامو باز کردم دیدم ساعت 9 شده

در حالی که مامانم دعوام میکرد لباسامو پوشیدم به آژانس زنگ زدم

با آژانس رفتم دانشگاه امتحان راحت بود تا حدودی خوب دادم چون میترسیدم

بد بدم خلاصه امتحان تموم شد قرار بود با بچه ها برم، بچه ها هم تو دانشکده ی

خودمون امتحان داشتن تو راه گفتم به توالت هم برم بعد برم بچه ها رفتم تو 

جایی نبود که کیفمو بذارم فک کردم که داخل توالتا شاید جا باشه آخه تو دانشکده ی

خودمون جا برا وسایل گذاشتن هس خلاصه رفتم تو توالت دیدم جا نیس خواستم 

برم بیرون که در باز نشد اول ترسیدم ولی خوشبختانه کیفم و موبایلم پیشم بود

به بچه ها زنگ زدم تا بیان منو از اون جا بیارن بیرون تا اونا برسن دیوونه شده بودم

ولی به روم نیاوردم دستشون درد نکنه اومدن منو نجات دادن 

خلاصه ترسیده بودم اگه کیفم باهام نبود اونجا میموندم 

خب بچه ها شما هم از امتحاناتون از استاداتون از خاطراتتون بگین خب

فعلا بیشتر از این سرتونو به درد نمیارم دوباره مزاحمتون میشم یه روز دیگه 

دوستون دارم فعلا بای بای

آپ عادی

 

 

سلام به همه ی دوستای گلم

امیدوارم که حال همتون خوب باشه

امروز روز دختره این روز رو به همه ی دخترای گل تبریک میگم

امیدوارم هر روزتون بهتر از دیروزتون باش آخرین پست رو هم

من گذاشتم از بچه ها خواستم که آپ کنن ولی انگاری حوصله شو ندارن،

منم گفتم خودم آپ کنم این روزا زیادی تو فاز شعر نویسی هستم

 به هر چی نگا میکنم حس شاعرانم گل میکنهروناز و ناناز

میدونن من شعر نویسی رو دوس دارم و اکثر شعر ها رو که این جا مینویسم

خودم نوشتم البت همشو نه ها!!!

در کل این تابستون برام خوش گذشت ولی دلم برا درس و مشق خیلی تنگ

شده فک نکنین که خیلی درس خونم ها الان دلم براش تنگیده وقتی شروع

میشه هی دعا میکنم که زود تر تموم شهشما ها این تابستون چیکار کردین

خب تعریف کنین دا ... با شما هستما روناز و ناناز

من که این تابستون رفتم گردش و نینجا و خیاطی( که با نانازم میریم ...)در کل

با حاله این سال تابستون میخواستم برم گواهی مو هم بگیرم که نتونستم

ایشالا سال بعد خلاصه دیگ چن وقتی بود که همچین آپی نکرده بودم چسبید 

خدا جونم زودتر این ماه رو  بگذرون تا زود تر بریم دانشگا...

آمین

همتونو دوس دارم 

 

 

دغوم گونوم

تولد                تولد                   تولد                     تولد          

 

            امروز ۲۳ تیر روزیه که ۱۹ سال پیش من به دنیای آبی چشم گشودم

           خوشحالم که هنوزم بین شما ها هستم و یه سال دیگه رو،یه بهار و  

          زمستونی رو با شما ها پشت سر گذاشتم...حالا اینم کیک تولد

 

 

                               

   

        نوش جونتون  

                       خب دیگ فعلا بای امیدوارم سالیان دراز باهم دوستای خوبی باشیم

 

 

 

 

 

 

 

شمع و پروانه

 

 

پروانه به شمع گفت:آخر نظری

 

شمعش گفتا:ز من نداری خبری

 

پروانه ی شمعی دگرم من همه شب

 

تو میسوزی از من  و من از دگری 

 

 

 

 

خودکشی

 

 

آره شاید دلم دیگ نمیزنه

 

ولی هنوز تورو میبینم جلوی چشمام

 

هنوز صدای تو می پیچه تو گوشم

 

تو را هرگز از یاد نبردم با این که میدانستم

 

یکی دیگر آغوشت را گرم میکند

 

بازم دوستت دارم عاشقتم

 

حالا که آخرین نفسمو کشیدم و چشمام باز مونده

 

منتظر تو به راهت چشم دوختن

 

چرا نمیای آخر من این جان را فدای تو کردم!!!!!

 

زندگی بدون تو هم ادامه داره

روزای خوش زندگیم را تباه نخواهم کرد

نمیگویم فراموشت میکنم

به حرمت عشق خودم که برایم مهم هست

همیشه عاشقت میمانم

اما زندگی را با شادی و خوشی میگذرانم

در دعا هایم تو را از یاد نمیبرم

برایت دعای خوشبختی میکنم و

روحمو تسلیم عشقم نمیکنم

برای آرزو هایم زنده میمانم

زنده و شاد تا ابد به خاطر خواسته هایم

میکوشم میسوزم و زنده میمانم من مانند تو نمیشکنم

من زنده ام به خاطر خودم

زندگی بی تو هم ادامه داره

 

 

 

خداحافظت باشد        صفحه ی دیگر باز خواهم کرد

 

من همیشه هستم اما دیگر تویی در کار نیست

در قلمرو من شاهی جز من،شاه دیگری نیست

برو از قلمرو من ای اخراجی،دیگر جای تو اینجا نیست

برو هم از دلم هم از رویا هایم تویی که دیگر لایق من نیست

 

عاشق

عاشق یکبار به دنیا میاد اما چند بار میمیره …

 

وقتی یارش رو با کسی میبینه

 

وقتی بفهمه اون دوستش نداره

 

وقتی بفهمه هیچوقت به اون نمیرسه

 

 

 

 

13 آبان

سلام به همه خوبین؟؟؟؟؟؟؟خدا رو شکر

پس این آهنگو عکسو کی عوض کرده؟کار رونازه پس خوبه امیدوارم از قالب هم خوشتون اومده باشه

امروز ۱۳ آبان هستش صب ساعت ۸:۳۰ کلاس داشتم کلاس زبان خارجه یه استادی داریم خانم آبرون خیلی

استاده خوبیه من که دوسش دارمali-mahsaخلاصه رفتیم نشستیم کلاس دو جلسه پشت سر همه این

کلاسمون کمی مونده به ساعت ۹:۳۰  اعلام شد که کلاسا رو ساعت ۹:۳۰ تعطیل کنین خب با کمی خوشحالی

بساطمونو  جم کردیم که بریم خونه حیاط دانشگا پر پر بود خط واحدا هم تو حیاط بودن رفتیم طرف در که دیدیم

درا رو بستن بعد متوجه شدیم که باید بریم راهپیمایی من که تا حالا تو راهپیمایی ها شرکت نکردم زیادم خوشم

نمیاد شرکت کنم البت علت خاصی نداره ها فقط چون از اول نرفتم زیاد خوشم نمیاد!خلاصه ما رو مث بچه های

ابتدایی سوار خطا کردن و گفتن برین ما هم میایم ما هم که بچه حرف گوش کنسوار خط شدیم و به راه

افتادیم تو بلوار ستارخان گفتن پیاده شین پیاده شدیم منتظر استادا بودیم که یه خط دیگه هم اومد بچه راهنمایی

بودن همین که دور هم جمع شدن یکیشون جلو ایستاده بود فریاد میزد"مرگ بر آمریکا"بقیه هم پشت سر اون

فریاد میزدن همشون یک صدا بودن ما هم فقط را میرفتیم حرفم نمیزدیم  یه دور با جمعیت شهرو دور زدیم

برگشتیم بلوار ستارخان من سوار خط نشدم برگشتم با تاکسی برگردم خونه !!!خلاصه برگشتم خونه ...

خیلی برام جالبه که این گونه به اجبار مردمو به خیابونا میریزن بیشتر دانشجو ها ناراضی بودن حالا بیشترشون

هم وقتی برگشیم نبودن از اون همه پسر و دختر فقط چن تاشون اومده بودن همشون اکیلمیشدیلر

خوش نگذشت اصلا همه برا این اومده بودن که به صورت هم نگا کنن شعار درس حسابی هم نمیدادان

مث خود من اصلا شعار ندادم  البت هیشکس شعار نمیداد فقط برخی مدارس راهنمایی جو گیر شده بودن

خلاصه اینم اولین راهپیمایی بود که شرکت کرده بودم از این به بعد هم عمرا شرکت کنم دیگ راهپیمایی ها هم

رنگ و بوی راهپیمایی های قدیمو ندارنوالااااااااا

خب نظر یادتون نره هاااااااا

آرسیتا برگشت

سلام به همه ی اونایی که منو به یاد دارن و ندارن.

من نفر سوم این سه نفرم که تصمیم گرفته بودم دیگ نیام ولی نتونستم از وبلاگ دور بمونم دلم برا شما ها تنگ

شد

خلاصه منم شدم دانشجوی رشته حقوق شهر خودمون انتخاب رشته نکرده بودم که پشت کنکور بمونم

ولی نشد رفتم بدون کنکور ثبتنام کردمدلم هم برا رونازم هم برا نانازم هم برا ترنم تنگ شده واقعا دانشگاه

بدون اینا نمیچسبه ولی دیگ چاره ای نیس درسته تو دانشگا خیلی خوش نمیگذره و خاطره ی خاصی

از دانشگاه ندارم خودم ولی از روناز و نانازم خواهش میکنم خاطره های دانشگاهشونو بنویسن مخصوصا خنده دارا

رو اگه برا منم تو دانشگا اتفاق بامزه بیوفته مینویسم

خیلی خوشحالم که برگشتم در ضمن میخوام قالب وبلاگو عوض کنم یه آهنگ شاد هم بذارم کمی جو رو شاد

تر کنم نظرتون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟بگین خواهشا

خب دیگ باید برم دانشگاه خواهشا نظر بزاریندلم برا تون تنگ شده بچه ها منو از یاد 

نبرین  همتونو دوس دارم 

فعلا بای